کد خبر: ۲۳۹۸
۰۴ بهمن ۱۴۰۰ - ۰۰:۰۰

گشت و گذاری در مرکز دیروز کارخانه‌ها در مشهد

از‌آنجا‌که مشهد در گذشته، یکی از قطب‌های فرش‌بافی کشور محسوب می‌شده است، جرقه ایجاد کارخانه پشم و نخ برای مصرف در این صنعت، از دوره پهلوی اول زده می‌شود و برای ایجاد آن از همه‌جا، حتی از زرتشتیان هندوستان نیز کمک می‌گیرند. ‌اهمیت این رویداد برای آن دوران چنان است که تا مدت‌ها، بوق کارخانه نخریسی به زنگ آغاز و پایان کار در مشهد تبدیل می‌شود ولی به‌دلیل اینکه این محدوده هنوز جزو منطقه شهری نبوده، کسی در آنجا سکونت نداشته است اما در پی سیل ویرانگر سال‌1329خورشیدی همه‌چیز تغییر می‌کند. ماجرا از این قرار است که در این سال، سیل بزرگی در مشهد رخ می‌دهد که سبب خرابی برخی خانه‌ها می‌شود. پس از آن با تمهیداتی که از‌سوی آستان قدس صورت می‌گیرد، تعدادی خانه، پشت یکی از دروازه‌‌های مشهد نزدیک کارخانه، که حیطه‌مانند (زمین‌های سبزی‌کاری) بوده است و بعدها با گسترش مشهد به محدوده شهری متصل می‌شود، می‌سازند.

محله‌های قدیمی با آفتاب جاندارِ سر دیوارها و مردم با صفایشان، بخشی از تاریخ و هویت شهری هستند که هزار قصه در هر کنج و کنارش نانوشته باقی مانده است. محله 17شهریور یکی از این محلات است که روزگاری نبض نخستین کارخانه‌های مشهد در آن تپیده است.

هوشنگ جاوید، پژوهشگر موسیقی نواحی و آیینی و بنیان‌گذار جشنواره‌های مختلف موسیقی نواحی و آیینی در ایران، اگرچه این سال‌ها ساکن شمال کشور است، بزرگ‌شده کوچه‌پس‌کوچه‌های نخریسی است و خاطرات زیادی از این محله دارد. به‌همین‌دلیل در سفر اخیری که به مشهد داشت، با او همراه شدیم و سری به چند مکان پرخاطره در این محله زدیم.

سطرهای پیش‌رو، روایت مختصری از این گشت‌و‌گذار یک‌روزه است.

 

گرد پیری بر چهره «سینما جوان»

در صبح یکی از روزهای دی‌ماه که آفتاب کم‌رمقی، کنج سینه آسمان سنجاق شده، خیابان را زیر چرخ‌های ماشین می‌اندازیم و در امتداد خیابان فداییان اسلام پیش می‌رویم. نخستین مکان ازپیش‌تعیین‌شده، سینما «جوان» است.

البته شباهتی به سینما ندارد و بیشتر طبقه دوم یک ساختمان قدیمی رو به ویرانی با پنجره‌های شکسته است و در یک نگاه می‌شود فهمید لولایش سال‌هاست سمت بازشدن نچرخیده است. اینجا اما برای هوشنگ جاوید، خانه خاطرات بسیاری است؛ خانه نخستین تولیدات سینمایی مشهد.

می‌گوید: این ساختمان که می‌بینید، نخستین مرکز سینمایی بعد از انقلاب در خراسان است که به این روز افتاده است. تا 1370 فعال بود اما بعد ویرانی شد. بسیاری از سینماگران امروز در همین‌جا رشد کردند، اولین کارهایشان را ساختند و نامدار شدند. نمونه‌اش مرحوم خادم‌الحسینی که در اینجا عکاسی درس می‌داد.

این گیاه که مصرف دارویی و صنعتی دارد، برای چینی‌ها بسیار با‌ارزش بوده است، به‌طوری‌که بر سر آن با هم می‌جنگیده‌اند. مغول‌ها وقتی ایران را تصرف می‌کنند، متوجه می‌شوند گیاه عشقه در خاک خراسان رشد خوبی دارد

مرحوم احسان صحتی اینجا تدریس فیلم‌برداری داشت. علی‌محمدزاده می‌آمد برای آموزش فیلم‌برداری و نورپردازی. استاد هوشنگ بنایی هم خودش را از تلویزیون می‌رساند اینجا، برای آموختن فنون نورپردازی. استودیوی صدابرداری هم دست فیروز مستشاری بود. بچه‌های دیگر هم بودند آقای آب‌بر، علامه‌زاده، مسعود، برادر شهیدِ سهیلی‌ها. ابوالفضل آهنچنیان که بعدها فیلم‌نامه‌نویس خوبی شد در کشور. آقای صباغ‌زاده، برادران ارجمند، حسین‌‌پور‌حسین، شهید اصغرزاده و بسیاری دیگر.

ما اولین کاری که در اینجا کردیم، راه‌اندازی یک کانون فیلم بود. چیزی که تا آن روزگار در خراسان وجود نداشت. اینجا حالا سال‌هاست به ارشاد واگذار شده اما بدون کاربری، بایر و بدون استفاده مانده است، در‌حالی‌که قیمت هویتی آن را نمی‌توان برآورد کرد.

چند کوچه پایین‌تر به‌ جای خالی یک حمام نمره، یک لبنیاتی و چند مکان هویتی دیگر می‌رسیم اما در یک کوچه باریک قدیمی وقتی به شاخه پیچان عشقه‌ای روی دیوار آبی‌رنگ خانه‌ای قدیمی می‌رسیم، تعریف می‌کند: این عشقه‌ها داستانی دارند تاریخی.

این گیاه که مصرف دارویی و صنعتی دارد، برای چینی‌ها بسیار با‌ارزش بوده است، به‌طوری‌که بر سر آن با هم می‌جنگیده‌اند. مغول‌ها وقتی ایران را تصرف می‌کنند، متوجه می‌شوند گیاه عشقه در خاک خراسان رشد خوبی دارد؛ به‌همین‌دلیل دست به کاشتن آن به‌صورت انبوه می‌زنند و این کار آن‌قدر رواج می‌یابد که عشقه سر از حیاط خانه خراسانی‌ها در‌می‌آورد. همین است که دیوار خانه‌های قدیمی مشهد، پر از عشقه است، بی‌آنکه بدانند تاریخ آن چیست.

 

یخ و یخدانی که دیگر نیست

ساعت 4عصر در کارخانه قدیم نخریسی حضور داریم که چندسالی‌ است سردر آن ثبت ملی شده است. البته کارخانه نخریسی تنها کارخانه این محله نبوده و با فاصله کمی از آن، یک کارخانه تولید برق و بعد کارخانه یخ‌سازی هم در آن شکل گرفته بوده است.

برابر اسناد تاریخی، در سال‌1313خورشیدی، در شهر مشهد، 22دستگاه چراغ برق بوده که این مقدار، قدرت تأمین برق 20هزار چراغ 25‌شمعی را داشته است؛ از این تعداد چراغ، فقط 8هزارو400چراغ 25‌شمعی مصرف می‌شده و گویا به‌وسیله چندین کارخانه با مالکان خصوصی تأمین می‌شده است.

در این دوران، قیمت برق نیز به لحاظ رقابت مالکان کارخانجات از کیلوواتی 2 تا 4ریال متغیر بوده است. اوایل سال‌1316 شهرداری مشهد، مالکان کارخانجات برق را ملزم می‌کند که شرکتی تشکیل دهند و قیمت برق را با یک نرخ واحد و مصوب عرضه کنند. در همین راستا، سال‌1318 اقدامات اساسی برای ایجاد شبکه برق مشهد انجام می‌شود که مهم‌ترین آن‌ها، ایجاد شرکت نخریسی و برق خسروی بوده است.

این شرکت در سال1316 با سرمایه 18میلیون‌ریال در زمینی به مساحت 54هزار مترمربع تأسیس می‌شود. ازآنجاکه شرکت برای کارخانه خود توربینی وارد کرده بود که قدرتش900اسب بود و بیش از نیاز خود نیروی برق اضافی داشت، آقای پاکروان، استاندار وقت، به این شرکت دستور داد با شرکت عمومی برق شهر مشهد همکاری کرده و مازاد برق خود را به مردم واگذار کند.

بعدها با گسترش برق، یک کارخانه یخ‌سازی نیز در مجاورت کارخانه برق خسروی ایجاد شد. روزنامه آفتاب شرق در اسفند1316می‌نویسد: «قرار است به‌زودی دستگاه کارخانه یخ مصنوعی که شهردار مشهد (محمدعلی روشن) خریداری کرده بود، نصب شود.» در سندی هم که مربوط به سال1318 است، به مکاتبه شهردار مشهد با شرکت سهامی برق اشاره شده است که طرفین در آن، درباره خرابی ماشین یخ‌سازی مذاکره کرده‌اند.

رد پای این تاریخ را می‌توان در دنباله خاطره‌گویی‌های هوشنگ جاوید نیز دید: اولین مسجد محله ما مسجدالرضا(ع) است که هنوز پابرجاست. البته سنگ بنای نخستین مسجد با هزینه مردمی در سال‌1355 گذاشته شد اما تکمیل و بهره‌برداری از آن افتاد به بعد انقلاب. خاطرم هست از پشت مسجد تا بی‌نهایت بیابان بود و زمین خاکی. تنها چند‌متر در پایین‌دست یک یخدان مخروطی قدیمی وجود داشت که مخروبه بود و بدون کاربرد اما بقایای آن تا سال1356 وجود داشت. اطراف این یخدان زمین فوتبال ما بود ولی بعدها شد محل خالی‌کردن زباله‌های شهرداری که البته با اعتراض اهالی محل روبه‌رو شد.

خاطرم هست یک چاه آب هم اینجا بود که حالا دیگر نیست. آن دوران آب لوله‌کشی که نداشتیم و تمامی مردمی که در این اطراف زندگی می‌کردند، با آب‌کشیدن از این چاه، مایحتاج روزانه خود را تأمین می‌کردند. وقتی گذرم به این محله می‌افتد احساس می‌کنم با تغییر شکل همه‌چیز تمام خاطراتم زیر بتن‌ها و سیمان‌های سخت مانده است؛ مثلا به یاد دارم که هر صبح همه مردم مشهد توی محله ما و مقابل کارخانه یخ‌سازی صف می‌بستند و یخ می‌خریدند یا اینکه اینجا یک کارگاه موزاییک‌سازی هم وجود داشت به اسم «برادران شیدایی».

خودم تابستان‌ها در آنجا شاگردی می‌کردم. موزاییکی که در اینجا تولید می‌شد در مشهد بی‌نظیر بود. یک شکل جدید موزاییک می‌زد که به موزاییک تهرانی معروف بود، چون با قالب می‌زدند و قالب این نوع کاشی را هم از تهران آورده بودند. آن دوران موزاییک گرد هم بود که تازه مد شده بود.

شما الان داشبورد‌ساز در مشهد سراغ ندارید. می‌روید داشبورد نو می‌گیرید و جایگزین می‌کنید اما قدیم در همین محله داشبورد‌سازی داشتیم. رینگ‌ساز هم بود ولی حالا عادت کرده‌ایم همه‌چیز را وارد و مصرف کنیم

خودشان تولید می‌کردند و در تمام مشهد فروش داشت. هنوز هم گمانم بشود آن موزاییک را کف خانه‌های قدیمی مشهد پیدا کرد. جاوید که در دوران جوانی‌اش یک مستند قدیمی منتشر‌نشده از محلات قدیمی مشهد ساخته و یک‌بار هم با دوربین تمام پایین‌خیابان را قدم زده و عکاسی کرده است، در ادامه درباره دیگر پیشینه‌های قدیمی محله 17شهریور می‌گوید: مردم امروزی مصرف‌گرا هستند، برخلاف قدیمی‌ها که می‌ساختند. یکی از پیشه‌هایی که روزگاری در اینجا وجود داشت، دلوسازی بود. دلوسازی هنر خودکفایی مردم قدیم است که تلاش کردند از دورریختنی‌ها ابزار نو و جدید کاربردی به وجود بیاورند. همان نسل هم نشست و موشک را ساخت و اسباب قدرت را فراهم کردند.

شما الان داشبورد‌ساز در مشهد سراغ ندارید. می‌روید داشبورد نو می‌گیرید و جایگزین می‌کنید اما قدیم در همین محله داشبورد‌سازی داشتیم. رینگ‌ساز هم بود ولی حالا عادت کرده‌ایم همه‌چیز را وارد و مصرف کنیم. این موضوع بسیار آزاردهنده است. از آن جهت که ما با تاریخ خطه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم، ناآشناییم.

برای نمونه در خراسان قدیم به‌دلیل فراوانی درخت توت، ابریشمی تولید می‌شده به نام «سابوری». سابور از نیشابور می‌آید؛ یعنی ابریشمی که در نیشابور تولید می‌شده و جالب است بدانید پارچه بافته‌شده از این ابریشم آن‌قدر باکیفیت بوده که بین قرن‌های 4‌تا6 به سراسر جهان صادر می‌شده است. یا امروزه مردم نمی‌دانند خراسان روزگاری سرزمین تاک‌ها بوده است.

خاطرم هست یک‌بار با فریدون جنیدی برای کاری تحقیقاتی به روستای موشان (‌مو+شان= ‌محل درخت انگور‌) رفتیم اما با کمال تعجب دیدیم که نامش را به کوشان تغییر داده‌اند. دلیل را که پرسیدیم، گفتند که چون ما را «موش+آن» صدا می‌زدند، این اتفاق رقم خورده است. بعدها در کتاب‌های تاریخ خواندم در دوره صفوی، یهودیان و زرتشتیان ساکن در این منطقه به‌دلیل اینکه اینجا خاک بسیار مرغوبی برای کاشت انگور داشته، با دولت صفوی قراردادی برای صادرات انگور و مشتقات آن می‌بندند و محصول خود را به خارج از کشور صادر می‌کرده‌اند.

علت این نام‌گذاری هم برگرفته از همین امر بوده است. این ناآگاهی‌ها را می‌توان در همه زوایای زندگی امروز دید، حتی در موسیقی و لباس خراسان.

 

در خانه شهید محله

ساعتی بعد در خانه صولت خومحمدی، پدر سرتیپ خلبان حمید خومحمدی، نخستین شهید جنگ تحمیلی محله نشسته‌ایم، دبیر بازنشسته‌ای که حکم قدیمی و معتمد محل را دارد. بنا به گفته او، این محله در هنگامه حوادث انقلاب هم کانون حوادث بسیاری بوده است: در این محدوده، عده‌ای فرصت‌طلب که عضو احزاب مختلف بودند، شبانه به خانه‌های مردم می‌ریختند و سرقت می‌کردند. گاهی هم ساواکی‌ها می‌آمدند. به‌همین‌دلیل طرح نگهبانی محلی را راه انداختیم.

در ادامه هم جوانان محله تصمیم گرفتند همه محله را سیم‌کشی کرده و زنگ تعبیه کنند تا در وقت حمله شبانه، اهالی بتوانند با به صدا‌درآوردن آن زنگ‌ها یکدیگر را خبر کنند.

 

محله 17شهریور؛ از بوق کارخانه تا شیرخوارگاه

محدوده مسکونی نخریسی در مقایسه با دیگر محلات مشهد یک محله نوپاست و عمر آن هنوز به یک قرن نرسیده است. رضاسلیمان‌نوری درباره تاریخ و دلایل شکل‌گیری محدوده مسکونی نخریسی می‌گوید: پایه و اساس ایجاد این محدوده، کارخانه نخریسی است که حوالی سال‌های1313خورشیدی تأسیس شده است.

این مشهدپژوه در ادامه چنین روایت می کند: از‌آنجا‌که مشهد در گذشته، یکی از قطب‌های فرش‌بافی کشور محسوب می‌شده است، جرقه ایجاد کارخانه پشم و نخ برای مصرف در این صنعت، از دوره پهلوی اول زده می‌شود و برای ایجاد آن از همه‌جا، حتی از زرتشتیان هندوستان نیز کمک می‌گیرند.

وی ادامه می‌دهد: ‌اهمیت این رویداد برای آن دوران چنان است که تا مدت‌ها، بوق کارخانه نخریسی به زنگ آغاز و پایان کار در مشهد تبدیل می‌شود ولی به‌دلیل اینکه این محدوده هنوز جزو منطقه شهری نبوده، کسی در آنجا سکونت نداشته است اما در پی سیل ویرانگر سال‌1329خورشیدی همه‌چیز تغییر می‌کند. ماجرا از این قرار است که در این سال، سیل بزرگی در مشهد رخ می‌دهد که سبب خرابی برخی خانه‌ها می‌شود.

پس از آن با تمهیداتی که از‌سوی آستان قدس صورت می‌گیرد، تعدادی خانه، پشت یکی از دروازه‌‌های مشهد نزدیک کارخانه، که حیطه‌مانند (زمین‌های سبزی‌کاری) بوده است و بعدها با گسترش مشهد به محدوده شهری متصل می‌شود، می‌سازند. در یکی از اسنادی که از این سال باقی مانده، چنین آمده است: «از اداره امور شهرداری‌ها، جناب نخست‌وزیر: به‌منظور ساختمان‌های جدید در شهر مشهد برای استفاده اهالی که در‌نتیجه حدوث سیل اخیر خسارت دیده‌اند، شرح لازم به استانداری نهم و آستان قدس رضوی نوشته‌اند تا هر‌چه زودتر اراضی آستان قدس را جهت ساخت نقشه‌برداری نموده، مراتب را اعلام دارند تا از بانک رهنی نیز تقاضا شود تسهیلات وامی برای اهالی فراهم گردد.»

با ساخت خانه برای سیل‌زدگان، این محدوده میان اهالی مشهد به «شهرک سیل‌زدگان» معروف می‌شود. در ادامه کارگران کارخانه تصمیم می‌گیرند برای کوتاه‌کردن مسیر خانه به محل کار در اطراف کارخانه ساکن شوند.

به گفته سلیمان‌نوری، قطب سوم این محدوده، ایجاد شیرخوارگاه است که در دهه30 اتفاق می‌افتد. بعدها هم ساخت بیمارستان امدادی به‌عنوان نخستین بیمارستان سوانح در مشهد و تأسیس هنرستان سیدجمال(رضاشاه سابق) که نخستین مدرسه و دومین هنرستان مشهد است، سبب رونق زندگی در این منطقه می‌شود.

ایجاد بیمارستان و شیرخوارگاه شهرداری (اکنون اثری از آن باقی نیست) یک هسته جمعیتی دیگر نیز به اهالی این محدوده می‌افزاید و آن هم کارکنان و خدمه این دو مکان هستند. در‌واقع می‌توان گفت که هسته جمعیتی نخستین محدوده مسکونی نخریسی، کارگری است؛ به‌همین‌دلیل در سال‌های نخستین شکل‌گیری، نمادهای دیگر محلات مشهد مانند چهره شاخص، علما و خانه یا مکان‌های تاریخی را نمی‌توان در آن یافت.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44